زندگینامه
محسن هشترودی در ۲۲ دی ۱۲۸۶ در شهر تبریز چشم به جهان گشود. پدرش شیخ اسماعیل مجتهد از مشاوران شیخ محمد خیابانی یکی از فعالان نهضت مشروطه بود. محسن هشترودی تحصیلات دبستانی خود را در مدرسههای سیروس و اقدسیه در شهر تبریز به پایان برد و سپس برای ادامه تحصیل در دارالفنون به تهران آمد. چند سالی در تهران به تحصیل پزشکی گذراند، تا در سال ۱۳۰۴ به عنوان دانشجوی بورسیه دولتی برای تحصیل در رشته ریاضیات به کشور فرانسه اعزام شد. محسن هشترودی در سال ۱۳۱۴ با درجه کارشناسی در رشته ریاضیات از دانشگاه سوربون فارغالتحصیل شد. سپس با سرپرستی پروفسور الی کارتان در همان دانشگاه به پژوهش در زمینه هندسه دیفرانسیل پرداخت و مدرک دکترای خود را در رشته ریاضیات در سال ۱۳۱۶ دریافت کرد. محسن هشترودی پس از بازگشت به ایران به عنوان استادیار در دانشکده علوم دانشسرای عالی به کار مشغول شد. در سال ۱۳۲۰ کرسی استادی دانشسرای عالی را دریافت کرد. در سال ۱۳۳۰ به مقام ریاست دانشگاه تبریز رسید، و در سال ۱۳۳۶ به عنوان رئیس دانشکده علوم دانشگاه تهران انتخاب شد. پروفسور هشترودی در طول زندگی حرفهای خود ارتباطش را با مجامع علمی بینالمللی حفظ کرد: وی در سال ۱۳۲۹ به عنوان نماینده دانشگاه تهران در کنگره بینالمللی ریاضیدانان هاروارد شرکت کرد، در مؤسسه مطالعات پیشرفته دانشگاه پرینستون و به درخواست ریاست مؤسسه پروفسور اوپنهایمر به عضویت پذیرفته شد، و یک ترم پاییزی را نیز به تدریس در دانشگاه هاروارد پرداخت. هشترودی بر اثر سکته قلبی در ۱۳ شهریور ۱۳۵۵ در سن ۶۸ سالگی در تهران درگذشت و در قبرستان بقاییه تبریز[نیازمند منبع] به خاک سپرده شد.کوششهای فرهنگی
پروفسور هشترودی مهارت زیادی در بیان اصول و پدیدههای علمی و فناوریهای جدید به زبان ساده داشت، و با نوشتهها و سخنرانیهای خود میتوانست با قشر بزرگی از جامعه ارتباط برقرار کند و مفاهیم اصلی دانش و فناوری را به آنان منتقل نماید. به فلسفه، شعر و موسیقی علاقه زیادی داشت و خود نیز اشعاری سرود. پروفسور هشترودی از پیشروان تفکر انتقادی در ایران بود. او تأکید زیادی بر اهمیت علوم پایه داشت تا جایی که شاخههای دیگر دانش مانند علوم اجتماعی و علوم انسانی را بیاهمیت و غیرعلمی میخواند. در همین حال فلسفه، هنر و عرفان را مکمل علم میدانست. وی اعتقاد داشت که «علم» تنها نوع ارزشمند دانش، «هنر» نگاهی ظریف به زندگی، و «فلسفه» غایت معرفتشناسی است، و هیچیک بدون نوآوری و اصالت ارزشی ندارند.پژوهشهای علمی
تخصص پروفسور هشترودی در زمینه هندسه دیفرانسیل بود. مهمترین اثر علمی نگاشته شده توسط محسن هشترودی، پایاننامه دکترای او در زمینه هندسه دیفرانسیل است، که در آن یکی از مدلهای ریاضی استادش (الی کارتان) را تعمیم داد که امروزه به نام «التصاق هشترودی[۴]» (Hachtroudi Connection) شناخته میشود. او در طول زندگی حرفهای در ایران چند مقاله کوتاه علمی نیز منتشر کرد. جدای از پژوهش علمی، پروفسور هشترودی به عنوان یک متفکر منتقد و ریاضیدان نامدار ایرانی، دارای اهمیت نمادین و شخصیتی اثرگذار در جامعه علمی معاصر ایران بوده است.هشترودی در گفتههای دیگران
هشترودی در گفتههای پرویز شهریاری
پرویز شهریاری دربارهٔ محسن هشترودی گفته است:[نیازمند منبع]- «دو خصلت اساسی هشترودی را از دیگران ممتاز میکرد: واقعبینی و بیپروایی؛ و به همین خاطر بود که همیشه انسانی فکر میکرد و هرگز از بیان اندیشهٔ خود بیم نداشت. او در سالهای آخر عمر در گفتگویی با کیهان به سختی به سوء استفادهای که از دانش امروز میشود حمله کرد و گفت:»
-
پیشرفت دانش و تکنیک به ضرر انسان است، به هنر و سعادت انسان صدمه میزند… اگر من اختیار و قدرت داشتم درِ موسسات علمی را میبستم و پژوهش علمی را متوقف میکردم و بشر را از زیان خسران و بدبختی که اکنون گریبانگیرش است نجات میدادم. بشر را به ظلمت مغازهای میبردم تا برای گرم کردن خود هیزم روشن کند و نیازی به رادیوم و اورانیوم نداشته باشد تا برای دستیابی به آن بازار درست کند و جنگ به راه بیندازد. این به من اسلحه بفروشد، آن به تو. این خیانت به اخلاق انسانی است. این دانش و تکنیک نیست. پیشرفت دانش و تکنیک در شرایطی که انسانها از چستی خود نمیدانند و تفکر هنوز به مرحله رشد دانش علمی نرسیده است پیشرفت دانش همچون زهری شیرین برای انسان است. در تمامی تاریخ دانش، والاترین نمایندگان فرهنگ انسانی در برابر درد و اندوه جامعهٔ انسان بیتفاوت نبودهاند، چرا که دشمنان انسانیت دشمن دانش هم بودهاند و به همین مناسبت است که دانشمندانی چون انیشتین، راسل، سارتر، زاخاروف و دیگران جدا از فعالیتهای علمی خود و حتی بیش از آن در جستجوی راهی برای کم کردن دردهای آدمیان برخاستند…
- «…و محسن هشترودی دانشمندی از این قبیل بود. او میاندیشید و همیشه و در تمام عمر خود میاندیشید و به همین مناسبت انسان بود و مثل هر انسان اندیشهمندی بیپروا. او از جنگ و دشمنی میان انسانها نفرت داشت و انسان بودن را بر دانشمند بودن مقدم میداشت و حرف و اعتقاد خود را بیپروا میگفت؛ بیپروا از اینکه با دیگر حرفها متفاوت است و بیپروا از این که ممکن است به کسی بر بخورد. او انسانی دانشمند یا بهتر بگوییم دانشمندی انسان بود.
- نخستین بار که استاد را شناختم در دانشگاه تهران بود که به عنوان دانشجو در کلاس درس او حاضر شده بودم. وقتی که از کلاس بیرون آمدم، به واقع دگرگون شده بودم. پس به این ترتیب هم میشود درس داد، پس میتوان معلم ریاضی بود ولی روح و ذهن دانشجو را چنان افسون کرد که او در برابر شرف انسانی و دانش عام و همه جانبهٔ استاد، از طرفی، خود را کوچک احساس کند و از طرفی دیگر، پُر از شوق و امید شود. درس استاد درس انسانیت و درست اندیشیدن بود و آدمی را در دنیایی از شوق و شگفتی فرو میبرد.
- به راحتی و بیپروا حرف میزد و بدون اینکه برای هر مجلسی شأن جداگانهای قایل باشد، آنچه در دل داشت بیرون میریخت و هرگز فراموش نمیکنم لحظاتی را که در پایان نخستین کنفرانس معلمان ریاضی که در دانشگاه پَهلوی شیراز تشکیل شده بود، نیم ساعتی صحبت یا دقیقتر بگویم درددل میکرد و تقریباً همه همراه او میگریستند.»